ماجراهاي ماماني و بايايي و عسلي

حرف اول

سلام عسلي مامان اين وبلاگ را خاله غزل برات درست كرده . من و خاله غزل توي دانشگاه با هم دوست شديم و الان ده ساله كه با هم دوستيم. خاله غزل بعد از چهار سال انتظار ني ني دار شد و حالا كه من دارم خاله ميشم مي خواد براي چهار سال تنهام بذاره. عموداود( شوشو خاله غزل) بورسيه شده و دارن مي رن فرانسه . خاله غزلم اين وبلاگ را براي من و تو و بابايي درست كرد كه قبل از رفتن يه يادگاري برات گذاشته باشه.  ازش خواستم اولين پستش را هم خودش بنويسه ولي قبول نكرد. پس من و تو بابايي هم براش مي نويسيم : غزلك دوستت داريم عسلي مامان تو هم زود بيا كه با رفتن خاله غزل ماماني هم زياد تنها نباشه من و بابايي منتظرتيم ...
28 دی 1389
1